mirror of
https://github.com/Helsinki-NLP/OPUS-MT-train.git
synced 2024-12-04 12:56:34 +03:00
1001 lines
60 KiB
Plaintext
1001 lines
60 KiB
Plaintext
آیا شما بیدار هستید؟
|
||
این یک کابوس است.
|
||
کسی که به همهٔ راهها می رود، راه خانه را گم می کند.
|
||
بیشتر صبر کردن، تردید کردن و به تأخیر انداختن می تواند یک اشتباه تاریخی باشد.
|
||
او همیشه سوالهای احمقانه می پرسد.
|
||
در دنیای دیوانگان فقط دیوانگان عادی هستند.
|
||
این یک تمجید است یا یک توهین؟
|
||
ایمنی او باعث نگرانی من می شود.
|
||
ورودی این موزه کجاست؟
|
||
او ما را با داستان های خنده دار خود سرگرم کرد.
|
||
شب قبل تام با من صحبت کرد.
|
||
سفر کردن برای اطلاعات عمومی بسیار خوب است.
|
||
تصادف یک کلمهٔ بی معنی است. هیچ چیز بدون علت وجود ندارد.
|
||
پاییز غمگین ترین فصل است.
|
||
من در هزارتو گم شدم.
|
||
طلا رنگ مشابهی مانند مس دارد.
|
||
با وجود بارش شدید، من باید بروم.
|
||
حتی تام دروغ گفت.
|
||
حقیقت همیشه بی خانمان است.
|
||
یک مادر خوب بهتر از هزار معلم است.
|
||
در بازار هیچکس به انسان های والا اعتقاد ندارد.
|
||
تصادف وجود ندارد.
|
||
مطابق نظر آماردانان جمعیت در حال افزایش است.
|
||
توطئه بزودی بر ملا خواهد شد.
|
||
اول، دوم، سوم، چهارم، پنجم، ششم، هفتم، هشتم، نهم، دهم... ما قبل آخر، آخر.
|
||
والدین تام مهاجر هستند.
|
||
از شکست درس گرفتن آسان است. اما از پیروزی درس گرفتن دشوار است.
|
||
من مجبور بودم بین الف و ب دست به انتخاب بزنم.
|
||
تاخیر مرا ببخشید.
|
||
سکوت هم یک نوع جواب است.
|
||
کار پیش میاد.
|
||
قصاب چاقو را تیز کرد.
|
||
قدردانی باید همیشه صادقانه باشد.
|
||
نفرت نقطهٔ مقابل عشق نیست، بلکه بی تفاوتی است.
|
||
شاید بجای شکایت کردن، باید کمک کنی.
|
||
ماه اکتبر دوباره از من درخواست کن.
|
||
من عاشق نارا هستم، مخصوصا در پاییز.
|
||
من جمله را مطابق توصیه ات تغییر دادم.
|
||
ریاضیات فرض همهٔ علوم دقیقه است.
|
||
وقتی که ازدواج کردند، هر دو قسم خوردند که هرگز دروغ نگویند.
|
||
او نتوانست او را متقاعد کند که به خانه برود.
|
||
یادگیری زیاد باعث فهم نمی شود.
|
||
یک گرگ غیر قابل پیش بینی است.
|
||
آیا در این ساختمان آسانسور یافت می شود؟
|
||
امیدوارم که او بیاید.
|
||
به هیچکس در قضیه ای که ذینفع باشد اعتماد نکن.
|
||
پول ریشۀ همۀ بدیهاست.
|
||
ریشهٔ این کلمه ناشناخته است.
|
||
یک بشکهٔ توخالی بیش تر صدا می کند.
|
||
الآن برای اولین بار راحت خواهم خوابید.
|
||
عطر ها غالباً از عرق حیوانات نر مختلف ساخته می شوند.
|
||
من او را به اندازهٔ کافی خوب می شناسم.
|
||
دانشجویان اراسموس اغلب با یک دانشجوی دیگر از همان کشور دمساز می شوند.
|
||
بعضی کشورها، پذیرش پناهندگان جنگی را رد می کنند.
|
||
تعیین فاصله دشوار است.
|
||
آیا؟ و یا؟
|
||
نظرت در مورد این قضیه چیست؟
|
||
شما در صف منتظر ماندید.
|
||
زبان یکسان داشتن به معنای هم عقیده بودن نیست.
|
||
أهنی که استفاده نشود زنگ می زند.
|
||
به گذشته فکر نکن
|
||
آیا می توانم تلوزیون را خاموش کنم؟
|
||
بعد از هر سربالایی یک سرازیری است.
|
||
بر خلاف همهٔ پیشبینی ها سفینهٔ آپولو به سلامت به زمین بازگشت.
|
||
از کودکی دوست داشتم قارچ جمع آوری کنم.
|
||
کارت را با دقت بیشتری انجام بده.
|
||
امتحانات درست بعد از تعطیلات تابستان هستند.
|
||
من از اول همه اینها را می دانستم.
|
||
ریاضیات صرفاً حفظ کردن فرمول ها نیست.
|
||
او همیشه یک جواب آماده داشت.
|
||
خوبه!
|
||
یک واقع گرا فردیست که با ایده آل هایش فاصلهٔ صحیح دارد.
|
||
بودجه باید متوازن باشد.
|
||
آدم نباید از آنچه پیش آمده است پشیمان شود.
|
||
مهمان من باشید!
|
||
چند نفر انسان می دانند، که شما زندگی می کنید؟
|
||
دریا چشم انداز نیست، تجربهٔ ابدیت است.
|
||
ساکت باش.
|
||
تنها تفریح او جمع آوری تمبر است.
|
||
با چه سوختی این ماشین کار می کند؟
|
||
راه جهنم با نیت های خوب سنگفرش شده است.
|
||
او هم می تواند روسی صحبت کند هم بنویسد.
|
||
جاده به یک بن بست منتهی می شود.
|
||
از روی سایه ات بپر، پشیمان نخواهی شد.
|
||
آیا می توانی قیمت را حدس بزنی؟
|
||
پسر او بیمار است.
|
||
من یک کتاب مهیج می خوانم.
|
||
تغذیهٔ متوازن مهم است.
|
||
ما نمی توانیم بدون اکسیژن تنفس کنیم.
|
||
واسه همینه با گربه حال نمیکنم.
|
||
آخرین خواب، ابدی خواهد بود.
|
||
خوشبختی را نمی توانی بخری، عشق فقط بصورت رایگان وجود دارد.
|
||
معلم ریاضی ما یک دایره روی تخته کشید.
|
||
نبرد کبک یک نقطهٔ عطف در جنگ بود.
|
||
ما باید از گفتن آنچه نمی اندیشیم اجتناب کنیم.
|
||
من این دوچرخه را مجانی به دست آوردم.
|
||
این فقط اشک تمساح است.
|
||
مزاح سلاح معجزه آسای بی دفاعان است.
|
||
حتماً سرگرم کننده خواهد بود.
|
||
پیشانیت بسیار داغ است؛ من فکر می کنم که تو تب داری.
|
||
چشم پوشی یک نوع به ندرت استفاده شده از آزادی است.
|
||
من این داستان را شنیده ام.
|
||
ما باید بازی را تا یکشنبهٔ آینده به تعویق بیندازیم.
|
||
مه غلیظ شهر را پوشاند.
|
||
این تقصیر کیست؟
|
||
هنگامی که می خوابیم، تنفسمان آرام تر می شود.
|
||
یک معلم خوب آزادی های بسیاری به دانش آموزانش می دهد.
|
||
ببخشید! من نمی خواستم به تو توهین کنم.
|
||
این کشور برای رشد سریع اقتصادش مشهور است.
|
||
پدرم دکتره!
|
||
من نمی توانم هدیه ات را بپذیرم.
|
||
گوته یک شاعر بزرگ بود.
|
||
او چشمهایش را بسته نگه داشت.
|
||
برای افراد بیرون، مسألهٔ تو اهمیتی ندارد.
|
||
شناختن یک دوست می تواند به اندازهٔ یافتنش دشوار باشد.
|
||
هیچکس نمی داند چگونه حشرات تنفس می کنند. آیا آنها بینی دارند.
|
||
بدجنس نباش!
|
||
بهینه سازی یک شاخه از ریاضیات کاربردی است.
|
||
با مثانهٔ پر نمی توان خوابید.
|
||
در زندگی یاد گرفتن، بدون جلب توجه دیگران که یاد می گیریم، مهم است.
|
||
تو به حد کافی سریع نیستی.
|
||
تو بایستی نصیحت او را می پذیرفتی.
|
||
تو تصمیم می گیری، که آیا ما به آنجا برویم یا نه.
|
||
من خودم را سرزنش می کنم.
|
||
در هر شایعه ای مقدار کمی حقیقت وجود دارد.
|
||
هیچکس نمی توانست بگریزد.
|
||
او جرأت نکرد هرگز به آنجا باز گردد.
|
||
شکسپیر یکی از بزرگترین شاعران است.
|
||
من گیج شدم.
|
||
موشی که فقط یک سوراخ دارد باید موش احمقی باشد.
|
||
حسادت دشمن دوستی است.
|
||
او ماجراجویی های خود را در جنگل در یک کتاب نوشت.
|
||
او دربارهٔ پروانگان بسیار می داند.
|
||
پاداشت را از خدا انتظار داشته باش، نه از انسانها!
|
||
روی یک بند دو بندباز نمی توانند برقصند.
|
||
شما ریاضیدانان یک جماعت منحرف هستید.
|
||
آنها مستعد ریاضی نیستند.
|
||
این نقشهٔ که بود؟
|
||
تلویزیون را خاموش کنیم.
|
||
او دست او را قاپید.
|
||
ما یک بحث بسیار زنده داشتیم.
|
||
زندگی یک بخت آزمایی عظیم است که در آن تنها برندگان قابل رؤیت هستند.
|
||
دقیقاً چه می خواهی بگویی؟
|
||
من می خواهم خداحافظی کنم.
|
||
من خیلی آسان به گریه کردن می افتم.
|
||
گاهی ابدیت زودتر از آنچه آدم فکر می کند خاتمه می یابد.
|
||
من از قبول آن امتنا می کنم.
|
||
من نگفتم که تو باید او را برکنار کنی.
|
||
او تنها بازمانده بود.
|
||
یا ساکت شو یا چیز جالبی بگو.
|
||
اتاق برادرم همیشه نامرتب است.
|
||
هیچ چیز نمی تواند او را قانع کند.
|
||
اگر نان کپک زده بخوری، سلامتی ات را به خطر می اندازی.
|
||
اتفاق خبر نمیکنه.
|
||
زاغ مانند زغال سنگ سیاه است.
|
||
ما اینجا در جنگل نیستیم.
|
||
کجا می توانم ارز خارجی را مبادله کنم؟
|
||
مواظبت از سالخوردگان وظیفۀ جوانان است.
|
||
امروزه صبر یک فضیلت کمیاب است.
|
||
گرچه آمریکا کشور توسعه یافته ای است، اما باز هم در آن مردم فقیر وجود دارد.
|
||
او یک زن با یک استعداد خارق العادهٔ ادبی است.
|
||
ما همگی در این قتل مظنونیم.
|
||
سنگ بزرگ نشانهٔ نزدن است.
|
||
او دربارهٔ سنش دروغ گفت.
|
||
او روی سن هملت بازی کرد.
|
||
دانشجویان به این کامپیوتر دسترسی دارند.
|
||
دیروز تمام روز باران بارید، به این دلیل من در خانه ماندم.
|
||
از بین احساسات انسانی فقط حسادت صادقانه است.
|
||
ساکت!
|
||
گوسفندان در چراگاه علف می خورند.
|
||
آدم اجازه ندارد قولش را بشکند.
|
||
این قطعی نیست که همه چیز غیر قطعی باشد.
|
||
نقشش چیه?
|
||
این گیتار صدای خیلی خوبی نمی دهد.
|
||
در سال ۱۵۸۱ ایوان مخوف پسرش را کشت.
|
||
گاهی به آینده فکر می کنم و فراموش می کنم نفس بکشم.
|
||
هیچکس این مسألهٔ ریاضی را نفهمید.
|
||
یک سال بعد از مرگ مادرم خانه را به مزایده گذاشتم.
|
||
از هر دو عدد طبیعی متوالی، همیشه یکی زوج است، یعنی بر دو بخش پذیر است.
|
||
من یک کلمهٔ مناسب جستجو می کردم.
|
||
بازو شکستن به از گردن شکستن.
|
||
حتی آینده قبلاً بهتر بود.
|
||
این پول کیست؟
|
||
من او را جستجو کردم، اما نیافتم.
|
||
این چه سر و صدایی است؟
|
||
به غیر از من، همه آن را می دانند.
|
||
او سال قبل به آمریکا رفت تا انگلیسی خود را بهتر کند.
|
||
تنها ثابت جهان، تغییر است.
|
||
آنها پیانو زدند.
|
||
اولین غنچه، بزرگترین مباهات گل رز است.
|
||
سردت نیست؟
|
||
من برهنه هستم.
|
||
ما در آستانهٔ یک جنگ قرار داریم.
|
||
من سال قبل در هاوانا بودم.
|
||
من به یاریتان نیاز دارم.
|
||
اختراع صنعت چاپ بزرگترین اتفاق در تاریخ جهان است.
|
||
هرچه آدم پیرتر می شود، به همان اندازه فشار خونش توسط شور و حرارت تغییر می کند.
|
||
گوسفند سیاه نمی تواند سفید شود.
|
||
آفیت باشه!
|
||
سیگار کشیدن یک ارتباط تنگاتنگ با سرطان دارد.
|
||
زود قضاوت نکن!
|
||
امیدوارم این خواب کابوس نباشد.
|
||
یک قول کافی نیست.
|
||
در کنار خانه یک رودخانه است.
|
||
در سوال پرسیدن تعارف نکن.
|
||
او ذاتاً کار گریز است.
|
||
چگونه می توان حافظه را تمرین داد تا یاد بگیرد فراموش کند؟
|
||
چه کسی گریخت؟
|
||
خسیس دو بار شام میخوره.
|
||
من نمی خواستم به هیچکس توهین کنم.
|
||
او بدون تعارف پاسخ داد.
|
||
این نظریهٔ علمی جنجال آفرین است.
|
||
فقط سه تا از ده تا سوال رو درست جواب دادم - دیگه!
|
||
زمین کرۀ کامل نیست.
|
||
من به بهانه های بی اساسش اعتقاد ندارم.
|
||
من پس از کار با تام ملاقات داشتم.
|
||
برای بی نقص بودن او فقط یک نقص کم داشت.
|
||
آب برای ما حیاتی است.
|
||
پایان قابل پیشبینی است.
|
||
تام نخواست به زیرزمین برود.
|
||
من حالت تهوع ندارم.
|
||
همهٔ کارها توسط متخصصان هدایت شدند.
|
||
سینما یک بهانه برای ترک زندگی خود برای چند ساعت است.
|
||
چگونه می توان این را متوقف کرد؟
|
||
فلزات الکتریسیته را هدایت می کنند.
|
||
رنجیده خاطر نشو.
|
||
مزخرفه!
|
||
من یک میان بر می شناسم.
|
||
اتهاماتشان بی اساس بودند.
|
||
آیا تو جدیداً او را ملاقات کرده ای؟
|
||
آنجا چه می پزی؟
|
||
اول کار، بعد تفریح.
|
||
هر چه زودتر، بهتر .
|
||
سلامتی نعمت است.
|
||
اشتهار آنچه است که تو به نظر می رسی، سرشت آنچه است که تو هستی.
|
||
ما به واسطهٔ تجربه درس می گیریم. به این دلیل، اشتباه کردن سنگ بنای دانایی است.
|
||
جوانان باید از پیران بیاموزند.
|
||
آیا رستورانی با غذای خوب کره ای می شناسی؟
|
||
او ناراحتی خود را در پشت لبخندی نهان می کرد.
|
||
چاه های کوچک به آسانی تهی می شوند.
|
||
و هنگامی که خلاء منفجر می شود آن را سیاهچاله می نامند.
|
||
هیچکی نمی تواند جایگزین تو شود.
|
||
تو باید از تعطیلات لذت ببری.
|
||
نمی توان همزمان راه رفت، پرواز کرد و شنا کرد.
|
||
چگونه می خواهی از این مساله خلاص شوی؟
|
||
از کدام نوشیدنی تو باید اجتناب کنی؟
|
||
من چیزی برای مخفی کردن نداشتم.
|
||
یک مرد می تواند کاری کند که سگ خودش گازش بگیرد.
|
||
تیم باید فردا به هر قیمتی بازی را ببرد.
|
||
من آن را یک عنکبوت نمی نامم،آن را یک هیولای عظیم الجثه می نامم.
|
||
انسانها با آهن سر طلا می جنگند.
|
||
من می دانم که آن وظیفه ام است.
|
||
از خوش شانسی او داماد من نشد.
|
||
شب قبل یک نامه نوشتم.
|
||
رئیس جمهور برده داری را منسوخ کرد.
|
||
تلاش های او به هیچ نتیجه ای نرسید.
|
||
نصیحت خوب مانند برف است، هر چه آرامتر ببارد، طولانی تر بر جای می ماند.
|
||
جبر یک شاخه از ریاضیات است.
|
||
مغزهای تهی تشنهٔ سر و صدا هستند.
|
||
کار تقریباً تمام شد.
|
||
هرگز به کسی که عهد خود را یک بار شکست اعتماد نکن.
|
||
اگر یک فنجان می دزدی، قهوه را هم بدزد.
|
||
حدود دو هفته.
|
||
چرا اینقدر احمقی.
|
||
القاب و نشانها هیچ مفهومی برای من ندارند.
|
||
می خواهم در یک جای دور افتاده زندگی کنم.
|
||
ماریا جوابش را با احتیاط انتخاب کرد.
|
||
چرا این کار را می خواهی؟
|
||
ما نباید هرگز سوال کردن از خود را متوقف کنیم.
|
||
من ترجیح می دهم که آن را دور بیندازم تا آن را به او دهم.
|
||
به بی خانمانان چیزی برای خوردن دهید.
|
||
فراموش نکن!به دربان بابت حمل چمدانت انعام بدهی.
|
||
من دروغ گفتم. لطفاً مرا ببخش.
|
||
پدر اکثراً روزهای یک شنبه گلف بازی می کند.
|
||
در بدبختی یک دوست واقعی شناخته می شود.
|
||
سو نوع آدم در دنیا وجود دارد: آنها که می توانند بشمارند و آنها که نمی توانند.
|
||
می توانید هر کدام را که دوست دارید بگیرید
|
||
یک گوسفند برای من بکش.
|
||
اسپرانتو یک زبان زنده است.
|
||
ریاضیات موضوع مورد علاقهٔ من است.
|
||
مجبورم نکن به اینجا برگردم.
|
||
تو در یک مسیر خوب هستی.
|
||
او نگفت که مجرد است یا متأهل. از این رو، ما وضعیت تأهل او را نمی دانیم.
|
||
ترحم به گرگها بی رحمی به گوسفندان است.
|
||
تلویزیون سرگرم کننده است.
|
||
تجربه آنچه است که وقتی آدم دیگر هیچ چیز ندارد، باقی می ماند.
|
||
این دهکده از جهان خارج جدا افتاده است.
|
||
آزادی مجانی وجود ندارد.
|
||
مهم ترین چیز در ارکست با هم شروع کردن و با هم تمام کردن است.
|
||
دزدان تحت پوشش تاریکی آمدند.
|
||
غذاهای طبیعی همیشه برای گوارش ما خوب نیستند.
|
||
آیا این الگو را می پسندید؟
|
||
سرنوشت یک جامعه به چگونگی احترام به معلمانش تعیین می شود.
|
||
این یک قوچ نیست، بلکه یک بز است.
|
||
مایعات از گازها سنگین تر هستند.
|
||
او، او را دوست دارد.
|
||
فروپاشی دیوار برلین واقعاً یک رویداد تاریخی بود.
|
||
هر چه پیرتر می شوم، چیزهایی که هرگز اتفاق نیفتاده اند را واضح تر به یاد می آورم.
|
||
با انتظار صبورانه آدم اغلب بیشتر به نتیجه می رسد تا با عمل پر هیاهو.
|
||
امروز چه پیش آمد؟
|
||
من هیچ چیز برای مخفی کردن ندارم.
|
||
بالای یک درخت یک چکاوک آواز خواند.
|
||
آب از اکسیژن و هیدروژن تشکیل شده است.
|
||
او هرگز بیمار نبود.
|
||
این یک هدیه به نشانهٔ قدردانی ماست.
|
||
نسل جدید تیر است، نسل قدیم کمان.
|
||
او تا سه ساعت دیگر بر خواهد گشت.
|
||
قتل مرموز باقی ماند.
|
||
من نتوانستم خشم خود را مهار کنم.
|
||
پیش از تصمیم، باید تأمل کرد.
|
||
لطفاً با یک مداد بنویس.
|
||
وداع دربی به دنیایی نو است.
|
||
پرندگان از روی غریضه پرواز کردن یاد می گیرند.
|
||
او شروع به توهین به من در همهٔ زبانها کرد.
|
||
مرا بگذار تا کمی فکر کنم.
|
||
همه چیز کار می کرد تا اینکه او رسید.
|
||
قانون می گوید که همهٔ انسانها برابر هستند.
|
||
این از بنیان نادرست است.
|
||
یک دماغ کج بهتر از اصلاً نداشتن آن است.
|
||
شرلوک هولمز استعداد حل مسالهٔ خارق العاده ای داشت.
|
||
موش ها در غیاب گربه جشن می گیرند.
|
||
بیدار بودن در کویر بهتر از خواب بودن در بهشت است.
|
||
بخند!
|
||
هیچ چیز مانند یک اطلاعات عمومی خوب آدم را متوسطتر نمی کند.
|
||
این داستان پر از طنز است.
|
||
بدون هوا ما خواهیم مرد.
|
||
پول پول می آورد.
|
||
من هیچ ارتباطی نمی بینم.
|
||
مهم نیست که پیر هستی، یادگیری هنوز امکان پذیر است.
|
||
شکسپیر دنیا را با یک صحنه مقایسه کرد.
|
||
همه پسر را مسخره کردند.
|
||
آن طور که می گویند او اینجا مرد.
|
||
سؤال خودش در اصل غلط است.
|
||
کی پاداشم را می گیرم؟
|
||
به چیزی که می گویی فکر کن.
|
||
او کوتاه امد.
|
||
او از یک روستای پرت از شمال سوئد می آید.
|
||
هیچ چیز در این دنیا مجانی نیست.
|
||
بگذارید در سایهٔ این درخت بنشینیم.
|
||
هر وقتی.
|
||
من مقداری پنیر میخورم.
|
||
او در واقع اصلاً غمگین نیست: فقط وانمود می کند.
|
||
عشق معجزهٔ تمدن است.
|
||
یک مداد تیز، یک شیء خطرناک است.
|
||
او چهار بچه برای سرپرستی دارد.
|
||
هر مولکول در بدن ما یک شکل منحصر به فرد دارد.
|
||
آفتاب ابدی یک کویر می سازد.
|
||
مشارکت ضعیف بود.
|
||
حیف است که معجزه را مانند سیب زمینی نمی توان خرید.
|
||
انسانهایی هستند که دنبال دلیل هستند، و دیگرانی که به دنبال راه حل هستند.
|
||
اگر چیز دوستانه ای برای گفتن نداری،پس هیچ چیز نگو/لال شو!
|
||
برای پدید آمدن یک کتاب خوب، پاک کن اغلب مهمتر از قلم است.
|
||
به هرکجا که روی آسمان همین رنگه.
|
||
او می خواهد تلافی کند.
|
||
پسر! تو یک خوش شانس هستی!
|
||
تو باید محتاط تر باشی!
|
||
همهٔ پاسخ هایتان به غیر از یک استثناء، صحیح بودند.
|
||
به نظر می رسد که ما در دام افتاده ایم.
|
||
تام پولش را زیر خوشخواب اش پنهان کرد.
|
||
بدو!
|
||
هیچ سوال احمقانه ای نپرس!
|
||
من دوست دارم در جلوی اتوبوس بشینم.
|
||
دانش آموزان با استعداد سریعتر یاد می گیرند.
|
||
چطور جرأت می کنی چنین چیزی بگویی؟
|
||
هوشیار باشید.
|
||
کودکان در لجن بازی می کنند.
|
||
هرگز رشوه نپذیر.
|
||
هیچ وظیفه ای اضطراری تر از تشکر کردن نیست.
|
||
ایربگ جانم را نجات داد.
|
||
نفرت و حسادت جهنم را وسیع می کنند.
|
||
حداقل یکی از شما دروغ گفته است.
|
||
فراموش نکن قبل از حرف زدن فکر کنی.
|
||
ما در منطقه ای آمدیم تا از برف لذت ببریم.
|
||
یک قول زود فراموش می شود.
|
||
ما از پاسخ سریع شما خوشحال می شویم.
|
||
مسأله بغرنج تر از آنچه فکر می کردم است.
|
||
ما از دروغ متنفریم.
|
||
او هم عصر گوته بود.
|
||
ما را از بدی محافظت کن.
|
||
دانش جعرافیایی او ناکافی است.
|
||
دیگر هرگز به آن اشاره نکن.
|
||
این مباحثه لفاظی محض است.
|
||
با دیگران چنان رفتار کن که می خواهی با تو رفتار شود.
|
||
از این گذشته من هیچ چیز نمی دانم.
|
||
او در یک سقوط مجروح شد.
|
||
آیا شما بیدار هستید؟
|
||
تکبر هنر مفتخر بودن به حماقت خود است.
|
||
هیچ چیز وحشتناک تر از معلمی نیست که بیش از آنچه دانش آموزان باید بدانند نمی داند.
|
||
به کلبهٔ محقر ما خوش آمدید.
|
||
او به توطئه متهم شد.
|
||
خوب کار می کند.
|
||
این غریب است.
|
||
من هرگز از راهم منحرف نخواهم شد.
|
||
سیاستمداران تقریباً هرگز به اشتباه خود اقرار نمی کنند.
|
||
عجله کن! شتاب کن!
|
||
حالا همینو کم داشتیم!
|
||
آیا چیز با صرفه تری هست؟
|
||
یک تفاوت ظریف بین خوب و بد وجود دارد.
|
||
من اسهال دارم.
|
||
آنها متکی به خود هستند.
|
||
این فقط یک راه حل موقتی است.
|
||
الان چه ماهی است؟
|
||
او سخنرانی خود را با دقت آماده کرد.
|
||
زندگی یک لحظه بین دو ابدیت است.
|
||
آیا او چشم اندازی برای موفقیت دارد؟
|
||
به قول خود عمل کنید.
|
||
کی هستی؟
|
||
همه جا شمع بود.
|
||
من نمی توانم به یاد بیاورم دیروز عصر چه خورده ام.
|
||
من از حق تألیفم صرف نظر می کنم.
|
||
طبق اطلاعات انتشارات، مجله سپتامبر آماده خواهد شد.
|
||
نه!
|
||
خیلی سپاسگزارم از کمکتان.
|
||
آن در جریان بحث مورد اشاره قرار نگرفت.
|
||
هنگامی که رانندگی می کنی، باید در سر پیچ ها سرعت را کم کنی.
|
||
از اعمالت پشیمان نشو، پیامدهای آن را بپذیر!
|
||
یافته ها حاکی از آن هستند که مدت زمان ایده ال برای درس، به جای ۶۰ دقیقه، ۳۰ دقیقه است.
|
||
من باید استفراغ کنم.
|
||
سایهٔ گوره خر خط ندارد.
|
||
من بایست حساب کنم ،چقدر پول هفته آینده خرج خواهم کرد؟
|
||
حقیقت تلخ است.
|
||
یک کور نباید دربارهٔ رنگ داوری کند.
|
||
هر گردی گردو نیست.
|
||
بچه ها و دلقک ها حقیقت را می گویند.
|
||
خیلی با مزه هستی / باحال هستی.
|
||
ماری که پوست نمی اندازد، می میرد.
|
||
تو سوگند خوردی که ما سر موقع خواهیم رسید.
|
||
من در واقع دوست تو نبودم. فقط وانمود می کردم.
|
||
قانون ۱۴ قدرت: همه چیز را تا پایان برنامه ریزی کن.
|
||
ریاضیات نقطهٔ ضعفش بود.
|
||
تو باید صبر داشته باشی.
|
||
الآن به او تلقن نکنید.
|
||
مخروط و هرم اجسام ریاضی هستند.
|
||
تام شدیداً پیر شده است. او را نخواهی شناخت.
|
||
در موارد اضطراری با شماره 110 تماس بگیرید.
|
||
وظیفه مرا می خواند.
|
||
برده داری جنایت علیه بشریت است.
|
||
ساعت من نیاز به تعمیر دارد.
|
||
او تمام شب را کار می کند و تمام روز را می خوابد!
|
||
در کوچه های خودشان، سگها شیر هستند.
|
||
من تلاش کردم یک دوست را متقاعد کنم ازدواج نکند.
|
||
کدام فصل را بهتر می پسندی؟
|
||
دادن را می توان آموخت، گرفتن را باید بلد بود.
|
||
از خیابان عبور نکن.
|
||
الکترون های منفی، الکترون های مثبت را جذب می کنند.
|
||
انگیزهٔ قتل حسادت بود.
|
||
واسه همین میمونی؟
|
||
پارسال سکته مغزی کردم.
|
||
هر دفعه کار می کند.
|
||
جویبار را دنبال کن تا دریا را پیدا کنی.
|
||
نه همیشه، اما اغلب همیشه.
|
||
من ناخواسته دروغ گفتم.
|
||
فراموش نکن مالیاتت را بپردازی!
|
||
ما هوای پاک تنفس می کنیم.
|
||
عقل برای دانایان است، قانون برای نادانان.
|
||
زمانی که رطوبت هوا بالا است، نفس کشیدن سخت است.
|
||
خورشید در اوج قرار دارد.
|
||
آیا قول می دهی؟
|
||
آیا رسید را گم کرده ای؟
|
||
هیچ گلی بدون خار نیست.
|
||
تام در را باز گذاشت.
|
||
فکرت را دقیق تر توضیح بده.
|
||
بیشتر خالق وجود دارد تا مخلوق.
|
||
من همه را نگه خواهم داشت، تا تو بازآیی.
|
||
هرکس تلاش کند تا مرا از کرامتم محروم کند، ناکام خواهد ماند.
|
||
من نتوانستم رفتار متکبرانهٔ او را تحمل کنم.
|
||
این ایده بحث برانگیز است.
|
||
بگو خدانگهدار!
|
||
من پیشنهاد می کنم جلسه را به تعویق بیندازیم.
|
||
انسانهای درخشان کارهای بزرگ را شروع می کنند، انسانهای زرنگ آنها را خاتمه می دهند.
|
||
لطفاً گزارش مرا بازبینی کنید.
|
||
نقاشی هایش به دیوار آویزان بودند.
|
||
فرماندار حالت اضطراری اعلام کرد.
|
||
بدرودها همیشه غم انگیز هستند.
|
||
یک سگ صاحب دارد، یک گربه خدمت گذار دارد.
|
||
تجربه تنها مدرسه ای است که در آنجا بی عقلان هم می توان درس بیاموزند.
|
||
زمان داشتنی نیست، زمان بدست آوردنی است!
|
||
او چراغ را خاموش کرد تا از مهتاب لذت ببرد.
|
||
من همیشه برای بقا جنگیده ام.
|
||
من باید وقت ملاقاتم را به تعویق بیندازم.
|
||
صندلی برای من زیادی پایین است.
|
||
جوجه تیغی همه چیز خور است.
|
||
آدم باید از اشتباه های خودش درس بگیرد.
|
||
گاهی آدم به واسطهٔ دشمنش مشهور می شود.
|
||
یک ملاقات را هرگز از دست نده.
|
||
کوزه های کوچک دستهٔ بزرگ دارند.
|
||
یک روح زیبا یک غار خالص می خواهد.
|
||
او در مقابل خطر نتوانست خود را حرکت دهد.
|
||
من روی قولت حساب می کنم.
|
||
هر دو جواب صحیح هستند.
|
||
من از کف رفته ام.
|
||
بین خطوط فاصله بیشتر قرار دهید.
|
||
الهی دوستیمان ابدی باشد.
|
||
در صبر مرد شناخته می شود.
|
||
خوب ساکت بودن دشوارتر از خوب صحبت کردن است.
|
||
پلیس به او مظنون است.
|
||
تو جرأت آن را نداری.
|
||
روی میز چه کسی یک گل است؟
|
||
به دوستت قرض بده، از دشمنت قرض بگیر.
|
||
من تلاش کردم در مقابل او گریه نکنم.
|
||
در غار یک اژدها زندگی می کند.
|
||
برای یاد گرفتن شنا، باید در آب بروم، در غیر این صورت هیچ چیز یاد نمی گیرم.
|
||
عدد اتمی آهن ۲۶ است.
|
||
شایعه همیشه بزرگ تر از حقیقت است.
|
||
من معتقدم که او هرگز دروغ نگفته است.
|
||
بالگرد در ارتفاع بسیار پایین پرواز می کند.
|
||
پزرگترین اتفاقات نه پر صداترین، بلکه ساکت ترین ساعت های ماست.
|
||
آدم های باهوش از دشمنان خود نیز می آموزند.
|
||
کمیت برابر با کیفیت نیست.
|
||
شروع کردن آسان است، پافشاری کردن یک هنر است.
|
||
هم تام و هم مری سرخ شدند.
|
||
طلا به طور قابل توجهی از آب سنگین تر است.
|
||
حسادت به آدمی، مانند زنگار به یخ است.
|
||
این دمنوش بسیار داغ است.
|
||
من به آن اعتقاد محکم دارم.
|
||
وظیفهٔ من کمک کردن به توست.
|
||
تصرف کردن آسان تر از حکومت کردن است.
|
||
زبان به انسانها داده شده است تا فکر خود را پنهان کنند.
|
||
اکسیژن برای احتراق لازم است.
|
||
تام گفت می خواهد تا قبل از پایان سال بوستون را ترک کند.
|
||
آن را دوست دارم.
|
||
ما در مقابل استثمار انسانها، یک اعتراض به راه می اندازیم.
|
||
کسی که تند فکر می کند بدبین می شود. کسی که عمیق فکر می کند خوشبین می شود.
|
||
به هر کجا قلب برود، پاها به آنجا می روند.
|
||
قطار سرعت گرفت.
|
||
در زمانهٔ ما باید یاد گرفت که هر چیزی انجام شدنی نیست.
|
||
متأسفانه او نتوانست اثبات دقیقی ارائه کند.
|
||
بتهوون شنوایی خود را به تدریج از دست داد.
|
||
آنها می جنگند تا دارایی هایشان را نجات دهند.
|
||
ما همدیگر را به اندازهٔ کافی خوب می شناسیم .
|
||
او بسیار صرفه جو است، اما نه خسیس.
|
||
تقریباً همهٔ حاضرین خانم بودند.
|
||
شعاع دایرهٔ محاطی مثلث را پیدا کنید.
|
||
او سررشته /سرنخ (کار) را گم (فراموش) کرد.
|
||
اینکه مرا باور نداری، فوق العاده تأسف بار است.
|
||
شروع کرد به عرق کردن.
|
||
سگ ما مسموم شد.
|
||
معلم ما یک مرد اصیل به معنای واقعی کلمه است.
|
||
هیچکس تو را مجبور نکرد به من کمک کنی.
|
||
چرا آخر پول همیشه این همه از ماه مانده است؟
|
||
در طوفان پیاده نشو، بلکه به پارو زدن ادامه بده!
|
||
او همیشه پشت سر من حرف می زند.
|
||
ما شرایط شما را می پذیریم.
|
||
این جک قدیمی است.
|
||
عشق ارزان ترین همهٔ مذاهب است.
|
||
معلم به شاگرد جدید خوش آمد گفت.
|
||
این گلها نه تنها زیبا هستند، بلکه بوی خوبی هم می دهند.
|
||
همه غیر از یک نفر حاضر بودند.
|
||
پاک کردن لکۀ قهوه سخت بود.
|
||
من باید بروم دنبال خانواده ام در فرودگاه.
|
||
من از مرگ گریختم.
|
||
متهم به مرگ محکوم شد.
|
||
شاهزاده فن بیان، حساب، نجوم و موسیقی فرا گرفت.
|
||
فردا آخرین روز مدرسه است.
|
||
این پل از سه سال پیش تحت مرمت است.
|
||
انسانها با یکدیگر برابرند.
|
||
امید به بهترین داشته باش، اما برای بدترین آماده باش.
|
||
من باید مسائل بسیاری را حل کنم.
|
||
یک خرس هیچ مرده ای را لمس نمی کند.
|
||
تو باید به اشتباهت اقرار کنی.
|
||
آفتاب دوستم را برنزه می کند.
|
||
صلیب سرخ به قربانیان بلایای طبیعی بدون تأخیر کمک رسانی می کند.
|
||
من دعوت شما را با خوشحالی قبول می کنم.
|
||
نتوانستن ننگ نیست، نیاموختن ننگ است.
|
||
این اتفاق او را مشهور ساخت.
|
||
نه شادی نه غم تا ابد نمی پایند.
|
||
او عصرهایش را جلو لپتابش سپری می کند.
|
||
دوست داشتن بدون دوست داشته شدن مانند پاسخ دادن بدون مورد پرسش قرار گرفته شدن است.
|
||
اشتیاق زیاد امتیاز کسانی است که هیچ چیز دیگری برای انجام دادن ندارند.
|
||
هدف را میبینم.
|
||
آیا آن قتل مرموز را به یاد می آوری؟
|
||
بدون رنج هیچ شخصیتی شکل نمی گیرد.
|
||
ضرافه یک حیوان با یک گردن دراز است.
|
||
هر چه بیشتر یاد می گیریم، به همان اندازه بیشتر می دانیم.
|
||
تام سعی کرد ردش را پاک کند.
|
||
من برای صعود زیادی خسته هستم.
|
||
سگها از گربه ها متنفرند.
|
||
تو باید کسی که هستی بشوی.
|
||
انسانها بدون آب قادر به ادامهٔ حیات نیستند.
|
||
او از میان جنگل یک میان بر زد.
|
||
ولش کن.
|
||
هدف از این گفتگو چیست؟
|
||
برج کج پیزا بلندتر از کلیسا است.
|
||
تنها کسی که بدتر از یک احمق است یک احمق مشتاق است.
|
||
او مثل یک راهب زندگی میکند.
|
||
من همیشه شانس داشتم.
|
||
زمان و صبر برگ توت را به ابریشم تبدیل می کنند.
|
||
تام بچهٔ نسبتاً باهوشی است.
|
||
آنها پشت صحنه کار می کنند.
|
||
آزاد بودن یعنی توانایی انتخاب بردهٔ چه کسی بودن است.
|
||
فقط همینو کم داشتیم: بین طاعون و وبا یکی را انتخاب کنیم.
|
||
دلقک در فقر زندگی می کند تا ثروتمند بمیرد.
|
||
نوش جان!
|
||
در اعماق زیبایی چیزی غیرانسانی قرار دارد.
|
||
این یک اثر دومینو را ایجاد می کند!
|
||
من شرط می بندم که شما مشغول هستید.
|
||
اینجا بادی نیست.
|
||
این یکی کتاب نازک است، دیگری قطور است.
|
||
هیچ استادی آنقدر خوب نیست تا معاف از یادگیری باشد.
|
||
این فیلم واقعاً ترسناک است.
|
||
بدون اکسیژن هیچ احتراقی صورت نمی گیرد.
|
||
ما بهتر بود به آن اشاره نمی کردیم.
|
||
ترجمه تلاش است.
|
||
امیدواری فقط یک کمبود اطلاعات است.
|
||
او ظاهراً سردرد دارد.
|
||
ما در یک بن بست هستیم.
|
||
واقعیت خنده دارترین طنز دنیا است.
|
||
آشپز که دو تا شد، آش یا شور می شود یا بی نمک.
|
||
من بی صبرانه منتظر ورود او بودم.
|
||
ای کاش من ثروتمند می بودم.
|
||
قدرت، جهنمِ روی زمین است.
|
||
به این دلیل بسیاری فهم و درک را از دست نمی دهند، زیرا دارای آن نیستند.
|
||
اگر خشمگین هستی، تا چهار بشمار، اگر کمک نکرد، انفجار.
|
||
لامپ الکتریسیته مصرف می کند.
|
||
تو موضوع را منحرف می کنی.
|
||
این کلمه از یک ریشهٔ لاتینی است.
|
||
غلط.
|
||
در جوانی یاد می گیریم، در پیری می فهمیم.
|
||
من هرگز دروغ نگفتم و به آن افتخار می کنم.
|
||
احتراماَعلاقمندم با یکی از مهمانان شما گفتگو کنم!
|
||
خست با پول رشد می کند.
|
||
یک سیاستمدار دلال قول است.
|
||
او در مواجهه با خارجی ها کمرو است.
|
||
شوهرش آشپز بسیار خوبی است.
|
||
کشورهای بسیاری به کشاورزی وابسته هستند.
|
||
مردم ژاپن، بطور کلی مودب هستند.
|
||
باید پنجره را ببندیم.
|
||
من شوکه هستم.
|
||
آیا نقداً می پردازید؟
|
||
علم و مذهب هر دو اهرم های هوش انسانی هستند.
|
||
خانهٔ من نه بزرگ است نه کوچک.
|
||
من پرنده نیستم، ولی دوست داشتم می بودم.
|
||
تعداد اعداد اول، شمارای نامتناهی است.
|
||
موش باید سوراخ جستجو کند، نه بر عکس.
|
||
هوا بطور محسوسی سردتر شده است.
|
||
وقتی همگی می روند، یک دوست واقعی می آید.
|
||
آنچه رخ داد وحشتناک است.
|
||
جالبه.
|
||
هیچکس نمی تواند از مرگ بگریزد.
|
||
عادات آدم را پیر می کنند. آدم به واسطهٔ آمادگی برای تغییر جوان می ماند.
|
||
هر چند نمرات او خیلی بالا نبود، اما بعد از فارغ التحصیلی باز هم موفق بود.
|
||
این جشن کسل کننده است.
|
||
تام آمریکایی آلمانی تبار است.
|
||
بین من و تام هیچ وجوه مشترکی وجود نداره.
|
||
هر فصلی خوبی های خودش را دارد.
|
||
کرایه کردن یک ماشین با صرفه ترین گزینه دیگر است.
|
||
همهٔ پسرها فریاد می زنند.
|
||
چرا؟
|
||
مجازات مرگ قطعی و برگشت ناپذیر است.
|
||
در این مورد با کمال احترام خواستار اطلاعات هستم!
|
||
دوستی سهام نیست که بالا یا پایین برود.
|
||
نظم نصف زندگی کردن است.
|
||
حقیقت یک مشکل دارد و آن اینست که همیشه صادقانه است.
|
||
ما در تدفین شرکت می کنیم.
|
||
لطفاً می توانی رادیو را خاموش کنی؟
|
||
یک مرد به نسبت چیزهایی که از آنها می تواند چشم پوشی کند ثروتمند است.
|
||
بهشت و جهنم در قلبهای انسانها وجود دارند.
|
||
کتابهایی را بخوان که ارزشش را داشته باشند.
|
||
هیچ گوسفندی با پنج پا وجود ندارد.
|
||
او کوتاه امد.
|
||
سخت است کمک کردن به افرادی که نمی خواند اعتراف کنند که به کمک احتیاج دارند.
|
||
من تام رو از سه سال پیش دیگه ندیدم
|
||
یک عینک آفتابی خوب چشمها را در مقابل اشعهٔ ماورای بنفش حفظ می کند.
|
||
آنکه می خواهد وزنش را کاهش دهد، باید ابتدا اراده اش را افزایش دهد!
|
||
او هفتهٔ پیش مرد.
|
||
من معروفم.
|
||
بعضی از مسائل ریاضی بسیار دشوار هستند.
|
||
هیچ تردیدی وجود ندارد که او بیگناه است.
|
||
او ترجیح می دهد جملات تاتوئبا را ترجمه کند تا با من گپ بزند.
|
||
چه برای او رخ داد؟
|
||
آن نقطهٔ ضعفش بود.
|
||
این قاچ سمی است.
|
||
شما آلمانی روان صحبت می کنید.
|
||
فقط دلقک ها و مردگان هرگز عقیدهٔ خود را تغییر نمی دهند.
|
||
وجدان حضور خدا در انسانهاست.
|
||
اگر در چاه قرار داری، آن را عمیق تر نکن.
|
||
عشق عذاب است.
|
||
او هم کلاسی من است.
|
||
محل واقعی ملاقات مرز است.
|
||
نمیخواهم بیش از 10 دلار خرج کنم !
|
||
و سپس، چه رخ داد؟
|
||
وقت شناسی یک فضیلت است.
|
||
دوست داشتن را می توان یاد گرفت. و هیچکس بهتر از کودکان یاد نمی گیرد. وقتی کودکان بدون دوست داشته شدن رشد پیدا می کنند، تعجب آور نخواهد بود اگر بی مهر شوند.
|
||
فرد تنها یا فرشته است یا اهریمن.
|
||
نظم فرزند تفکر است.
|
||
تحمل کردن تضاد را یاد بگیر.
|
||
کسی که جرأت نکند، برنده نمی شود.
|
||
آب و آتش می خوابند، اما دشمن نه.
|
||
من باید فوراً با تو ملاقات کنم.
|
||
یک شب رخ داد.
|
||
دو نفر دعوا می کنند و نفر سوم سود می برد.
|
||
هابل یک تلسکوپ در فضا است.
|
||
آدم همیشه نمی تواند ببرد.
|
||
این آخرین بار است.
|
||
او همان خر است، اما با یک پالان دیگر.
|
||
ما همه متفاوت از آنچه هستیم زندگی می کنیم.
|
||
من می توانم به اسپرانتو مانند زبان مادری صحبت کنم.
|
||
برق قبل از رعد می آید.
|
||
چه خوش شانس است او!
|
||
هنگامی که گرم است، خوب است گردن خود را خنک کنیم.
|
||
تواضع اغلب بیشتر از غرور به نتیجه می رسد.
|
||
ما فردا عصر پذیرای پنج مهمان خواهیم بود.
|
||
آنها می توانند اجاره شما را افزایش دهند.
|
||
دلقک ها در مورد آنچه می پسندند حرف می زنند.
|
||
ما باید تلاش کنیم، از بن بست به در آییم.
|
||
او به ما یک تلگرام فرستاد، تا ما را از رسیدنش خبردار کند.
|
||
زیباترین چیز دربارهٔ یادگیری این است که هیچکس نمی تواند آموخته را از ما بگیرد.
|
||
حق همیشه با مشتری است.
|
||
از تعطیلاتتان لذت می برید؟
|
||
قطب نما شمال را نشان می دهد.
|
||
به داوطلب نیاز است.
|
||
هیچ چیز مانند یک اطلاعات عمومی خوب آدم را معمولی تر نمی کند.
|
||
ما در جنگل بکر گم شدیم.
|
||
بدون کمکش من شکست خورده بودم.
|
||
برای گاوباز شدن، باید اول یاد گرفت گاو شد.
|
||
او از چهارشنبهٔ قبل مریض بود.
|
||
شکلات بیش از اسفناج حاوی آهن است.
|
||
صرف انتقاد کردن قاعدتاً ساده است، اما یک راه جایگزین اندیشیدن دشوار است.
|
||
از نظر من تو اشتباه می کنی.
|
||
باغ ما پر از گلهای رنگارنگ است.
|
||
من نمیدونستم او اینقدر پیر است.
|
||
گربه ها از آب متنفرند.
|
||
نظریه های زیادی در بارهٔ منشاء زندگی وجود دارد.
|
||
من هیچ راه گریزی از این وضعیت نمی بینم.
|
||
آیا اجازه به پشت صحنه بیایم؟
|
||
من پیشنهادت را می پذیرم.
|
||
ما باید آن را متوقف کنیم.
|
||
این بهترین رهیافت برای آموختن انگلیسی است.
|
||
ما چه می توانیم به مهمانان تقدیم کنیم؟
|
||
دیوان عالی حکم اولیه را تأیید کرد.
|
||
تام به سهولت قانع می شود.
|
||
مسیر عشق پر پیچ و خم است.
|
||
من یک نامهٔ طولانی می نویسم زیرا فرصت نوشتن یک نامهٔ کوتاه را ندارم.
|
||
اینقدر حساس نباش.
|
||
هیچ اشتباهی را دوبار انجام نده، انتخاب به اندازهٔ کافی زیاد است!
|
||
مارک گاهی اوقات در فهم موضوع کمی کند است.
|
||
رنگارنگ رنگ مورد علاقهٔ من است.
|
||
دوستی واقعی ابدی میشود.
|
||
خط اشغال است.
|
||
بمیری!
|
||
سخنان رئیس او را تحت تأثیر قرار نداد.
|
||
تام جرأت آن را نکرد که حقیقت را بگوید.
|
||
اشتباه کردیم.
|
||
او سریع با وضعیت جدید تطبیق پیدا کرد.
|
||
او بدجنس است.
|
||
هر کسی نمیتواند رویای جوانی اش را محقق کند.
|
||
این سر و صدا غیر قابل تحمل است.
|
||
تام گل های باغ را می شمرد.
|
||
یک موش همیشه به یک گربه توهین می کند.
|
||
وقت گرانبهاست.
|
||
گروگان ها آزاد خواهند شد.
|
||
ایا باید به انها کمک کنم
|
||
قطع برق سبب اختلال در کارخانه شد.
|
||
صبر بسیاری می باید، تا آن را آموختن.
|
||
او یک خوره کتاب (عاشق کتاب) است.
|
||
حسادت صورت صادقانهٔ تحسین است.
|
||
هیچ ارزانی بدون علت و هیچ گرانی بدون ارزش نیست.
|
||
زندگی هنگامی آغاز می شود که شروع به پرداخت مالیات می کنیم.
|
||
دوباره برایت توضیح نمی دهم.
|
||
من نزدیک آن کوهستان بودم.
|
||
یک بچه دایرهٔ لغات کوچکی دارد.
|
||
امیدواری را آموختن، مهم است.
|
||
من تام را محافظات خواهم کرد.
|
||
او از خشم سرخ شد.
|
||
در مقابل قانون همهٔ انسانها برابرند.
|
||
او از ما خواست ساکت باشیم.
|
||
او اعلام ورشکستگی کرد.
|
||
فقط یک اثبات برای توانایی وجود دارد: عمل.
|
||
آیا می توانی نفس بکشی؟
|
||
تام ما را هرگز نمی بخشد.
|
||
ما را دست کم نگیر.
|
||
تلوزیون انتقام تئاتر از صنعت فیلمسازی است.
|
||
من خوشگل بودم.
|
||
این یک رهیافت جدید است.
|
||
کم حرف بزنید، حقیقت بگویید، زیاد بنوشید، نقداً بپردازید.
|
||
تام اخراج شد، زیرا او همیشه سر کار دیر می آمد.
|
||
منشاء آتش نامعلوم است.
|
||
ممنون به خاطر اطلاعات.
|
||
من رابرت هستم.
|
||
گفتن، از انجام دادن آسانتر است!
|
||
من اومدم اينجا (من اينجا ام) بخاطرِ اينكه نياز به كمكت دارم.
|
||
آتش در قلب دود از سر بلند می کند.
|
||
ترک عادت موجب مرض است.
|
||
این به موضوع هیچ ربطی ندارد.
|
||
پیشگویی های هواشناسی بر اساس داده های گذشته هستند.
|
||
اما این چندان مهم نیست.
|
||
یا پنیر یا دسر!
|
||
تو فیلم را بسیار مهیج خواهی یافت.
|
||
آن طور که می گویند، او ثروتمندترین مرد دنیا است.
|
||
از قرار معلوم او بسیار ثروتمند است.
|
||
مزاحمت را ببخشید.
|
||
یک نفر قوت خود را با نشستن بدست می آورد، دیگری با دویدن و عرق ریختن.
|
||
من حاضرم. می توانیم برویم؟
|
||
او باید در پرسشنامه وضعیت تأهل خود را مشخص کند.
|
||
در موقعیتی نیستم که به تو کمک کنم.
|
||
او ادبیات معاصر را مطالعه می کند.
|
||
تام زیاد سوال میپرسد.
|
||
راست و چپ متضاد هستند.
|
||
افراد چاق عموماً زیاد عرق می کنند.
|
||
او تا اندازه ای کسل کننده است.
|
||
من باید او را متقاعد کنم.
|
||
یک دروغگو کیست؟ آن کسی است که هر آنچه که شنیده است را تعریف می کند.
|
||
من در مورد این مساله هیچ چیز برای گفتن ندارم.
|
||
هر چه قوانین بیشتر، به همان اندازه جرم بیشتر.
|
||
جای تعجب ندارد که او را بازداشت کردند.
|
||
تبلیغات هنر متقاعد کردن مردم به خرج کردن پولی که ندارند برای چیزی که احتیاج ندارند است.
|
||
آیا می توان تخم مرغ را خارج از یخچال نگه داشت؟
|
||
در حسادت بیش تر عشق به خود نهفته است تا عشق به دیگری.
|
||
بهترین آموزگار، اشتباه آخرتان است.
|
||
زندگی شعلهٔ شمعی در باد است.
|
||
کسی که یک تخم مرغ دزدید، یک اسب هم خواهد دزدید.
|
||
کسی که می خواهد فرمان دهد باید اطاعت کردن بیاموزد.
|
||
این همه سر و صدا برای هیچ.
|
||
تام آدم خوبی بود.
|
||
چیزهای بزرگ به بهترین نحو از طریق سکوت بیان می شوند.
|
||
من یک معلم بودم.
|
||
سربازان باید از فرماندار اطاعت کنند.
|
||
هیچ اشک تمساحی گریهٔ صرف نیست.
|
||
آیا چیستان دوست داری؟
|
||
لطفاً گزارش مرا چک کنید.
|
||
کدام حیوانات رو در این تصویر میبینی؟
|
||
یک دمکرات یک شهروند آزاد است که به خواسته اکثریت تسلیم می شود.
|
||
یکبار سکوت، نه بار خوشبختی.
|
||
این عدد زیادی کوچک است.
|
||
من نمی توانم فکرت را بخوانم.
|
||
مطمئن هستی؟
|
||
او به راحتی حواسش پرت می شود.
|
||
از هیاهوی جهان ازاد است.
|
||
من شرط می بندم که امروز یک امتحان خواهیم داشت.
|
||
او پیش از ورود من مرد.
|
||
من از امروز می خواهم دیگر سیگار نکشم.
|
||
صبر کلید شادمانی است.
|
||
نه هر بهتر شدنی فضیلت است، زیرا بعضی بهتر شدن ها اغلب فقط بر اثر گذشت زمان هستند.
|
||
در طبیعت نه پاداش وجود دارد نه جزا، بلکه فقط عواقب وجود دارند.
|
||
نترس!
|
||
این به تصمیم تو بستگی دارد.
|
||
پل چوبی قدیمی مسدود است.
|
||
دو چیز وجود دارد که همیشه دوست دارم: ۱. لاغر شدن. ۲. خوردن!
|
||
درد عمیقی احساس میکنم.
|
||
ریاضیات عالی و فلسفه شباهت های زیادی دارند.
|
||
او کسیست که پریروز به من توهین کرد.
|
||
او دستور داد، که من زود به تختم بروم.
|
||
خورشید برای خودش نمی درخشد.
|
||
عقاید اغلب خطرناک ترین دشمنان حقیقت هستند.
|
||
این کتاب بسیار نازک است.
|
||
گرفتی؟
|
||
این بسیار دلگرم کننده است.
|
||
دستور از بالا!
|
||
هاوایی بهشت زمین نامیده می شود.
|
||
هنگام دویدن تنفس تندتر می شود.
|
||
لطفاً چند دقیقه ساکت شو.
|
||
ماشین های وارداتی بسیار پرطرفدار هستند.
|
||
سیگار کشیدن در اتاق کار، خلاف مقررات است.
|
||
او از سر تا پا با لجن پوشیده بود.
|
||
این حیوان فقط در مقابل پاداش کار می کند.
|
||
ناگهان یک انفجار رخ داد.
|
||
به نظرتان عجیب نیست که او اینجا نیست؟
|
||
او از کمبود اکسیژن مرد.
|
||
می توانم یک تخفیف بگیرم، اگر نقداً بپردازم؟
|
||
یک لحظهٔ آرام یک لحظهٔ طولانیست.
|
||
من خوشحالم که تو را پیدا کردم.
|
||
من برای یک شرکت کشتیرانی کار می کنم.
|
||
وفاداری را هرگز نمی توان به اندازهٔ کافی تلافی کرد، خیانتکاری را هرگز نمی توان به اندازه کافی مجازات کرد.
|
||
قانون قانون است.
|
||
آنها خیلی زود بزرگ شدند.
|
||
کرگدن بسیار بزرگ است.
|
||
چه کسی در مسابقه برنده شد؟
|
||
او همهٔ آنچه رخ داد را یادداشت کرد.
|
||
زندانیان فرار کردند.
|
||
فقط افراد کمی می توانند به اشتباهات خود اعتراف کنند.
|
||
چه کس دیگری مطلع است؟
|
||
این سؤال بحث برانگیز است.
|
||
برای انجام خوبی، نیازی به تفکر نیست.
|
||
آنها که بالا ایستاده اند، باید خیلی چیزها را نادیده بگیرند.
|
||
او به تیم ما توهین کرد.
|
||
مطالعه منشاء واژه ها به یک رشته خاص زبان شناسی مربوط می شود، به ریشه شناسی.
|
||
ما باید توازنی بین مخارج و درآمدها پیدا کنیم.
|
||
ما نه از پاسخ به پاسخ، بلکه از پرسش به پرسش رشد می کنیم.
|
||
من به علت ابر نتوانستم خسوف را ببینم.
|
||
لطفاً به من گوش دهید.
|
||
تپه همیشه سبز است.
|
||
این موبایل کیست؟
|
||
یک فریاد سکوت را شکست.
|
||
او توانست فرار کند.
|
||
من مجبور شدم کار را تنها انجام دهم.
|
||
آیا به عمد تلاش کردی مرا گیج کنی؟
|
||
انسان ها در مقابل طبیعت ناتوان هستند.
|
||
چه باغ با شکوهی!
|
||
اجاق خویشتن ارزش طلا دارد.
|
||
بچه ها دوست دارند از درختان بالا بروند.
|
||
جنرال موتورز ۷۶۰۰۰ کارگر را اخراج کرد.
|
||
مقام آدم را کاملاً سیر می کند اما عاقل نمی کند.
|
||
بدون شوخی.
|
||
به محض اینکه مدرسه را به پایان رساندم، متوجه شدم که یاد گرفتن چقدر مهم است.
|
||
در هر دو طرف رودخانه درختان هستند.
|
||
گندم بد نان خوب نمی دهد.
|
||
او با مشت بر میز کوبید.
|
||
فقط یک دزد قیافهٔ یک دزد را تشخیص می دهد.
|
||
من خیلی چیزها را در بیماری یاد گرفته ام، که هرگز نمی توانستم در زندگی ام یاد بگیرم.
|
||
تو قشنگی.
|
||
ما باید مسأله را از یک دیدگاه کلی ببینیم.
|
||
تام مالک این ساختمان است.
|
||
در نتیجه جنگ، بسیاری از مردم کشته شدند.
|
||
من با دوستم به هم زدم.
|
||
همه چیز گذرا و بنابراین دردناک است.
|
||
آنجا سکوت حکمفرماست.
|
||
بچه ها باید با بزرگترها بسیار مدارا داشته باشند.
|
||
برایان در را باز گذاشت.
|
||
هیجان برای یک مرد در سن من خوب نیست.
|
||
مرا احمق فرض کرده ای؟
|
||
یه جورایی حواس ادمو پرت میکنه.
|
||
من حاضر خواهم شد.
|
||
گریز از مسئولیت یک بیماری زمانهٔ ماست.
|
||
من باید عادت هایم را تغییر دهم.
|
||
من روی صفحه کلیدم آب ریختم. باید یک جدیدش را بخرم.
|
||
بس کن نطق کردن رو و به من گوش کن!
|
||
بین خودمون بمونه.
|
||
آدم نه از خشم، بلکه از خنده می میرد.
|
||
قانون ۴ قدرت: همیشه کمتر از آنچه لازم است حرف بزن.
|
||
گم شو! برو به جهنم!
|
||
هرگز انتظار نداشتم در چنین جایی با او ملاقات کنم.
|
||
این لباس نامناسب است.
|
||
انقراض قسمتی از تکامل است.
|
||
او ایدهٔ مرا مسخره کرد.
|
||
او می خواست عروسی را به تعویق بیندازد.
|
||
سامی معمولا غایب بود.
|
||
در سیاهی شب ستارگان می درخشند.
|
||
جاه طلبی آخرین پناهگاه شکست خوردگان است.
|
||
یک دموکراسی حقیقی، آزادی بیان را مجاز می کند.
|
||
خوش بین کسی است که از قواعد زمان کنونی ناکافی ترین اطلاعات را دارد.
|
||
لبخند یک راه ارزان برای زیباتر بودن است.
|
||
او سبب مشکلات زیادی برای من شد.
|
||
کمبود خواب برای بدن مضر است.
|
||
فقط دوستان واقعی به تو می گویند چهره ات کثیف است.
|
||
آیا قیمت شامل سوپ و سالاد است؟
|
||
این فرض که با پول همه چیز خریده می شود، غلط است.
|
||
ما شب مانی می کنیم در یک مسافرخانه در پای کوه
|
||
غیر معقول، به طور عقلانی قابل درک نیست.
|
||
غنچه شکوفا شد.
|
||
اشغال بود.
|
||
من برای آوردن روبرت به فرودگاه می روم.
|
||
أیا او جرأت آن را دارد که تنها برود.
|
||
بعد از اینکه چهار بار شکست خورد، او دیگر بار دیگر تلاش نکرد.
|
||
هیچکس قادر نیست دلایل رد تو را درک کند.
|
||
گفتهٔ او تأمل برانگیز است.
|
||
او از ناامیدی مرد.
|
||
یالا!
|
||
در تاریکی تو سایه ات را نمی بینی.
|
||
من می خواهم یک آواز یاد بگیرم.
|
||
این پاداشت است.
|
||
با پول نقد ارزان درمی آید.
|
||
هزار دوست بسیار کم است، اما یک دشمن بسیار زیاد است.
|
||
بسیاری از بی خانمانان در پارکها زندگی می کنند.
|
||
من این فصل را می پسندم.
|
||
من مجبور شدم امضا کنم.
|
||
یک سگ که همیشه پارس می کند توجه کمتری دریافت می کند.
|
||
کسی که در خانهٔ شیشه ای زندگی می کند نباید سنگ پرت کند.
|
||
آنچه آدم برای عمل کردن باید یاد بگیرد، با عمل کردن یاد می گیرد.
|
||
یک مرد واقعاً آزاد کسی است که می تواند یک دعوت به غذا را رد کند بدون اینکه یک بهانه ارائه کند.
|
||
خشمگین نباش .
|
||
تلمباری از کاغذ روی میز قرار دارد.
|
||
صحبت کردن به زبان انگلیسی آسان نیست.
|
||
تام یک سرهنگ بازنشسته است.
|
||
شهر طی دو سال اخیر به طور محسوسی تغییر کرده است،
|
||
تکنیسین های خوب در کشورهای در حال توسعه کمیاب هستند.
|
||
امروزه دیگر هیچکس به ارواح اعتقاد ندارد.
|
||
بدون کمی بدجنسی، سرگرم کننده بودن ناممکن است.
|
||
شما می توانید به من اعتماد کنید.
|
||
سودها چه زیانهایی دارند؟
|
||
بالاخره آزمایش موفق شد.
|
||
برادر کوچکم گفت که شب گذشته یک خواب وحشتناک دیده است.
|
||
شوخی نکن.
|
||
این قطعاً ممکن است.
|
||
من اعتراض می کنم!
|
||
آنچه که پس فردا می تواند تو را نگران کند را به فردا موکول نکن.
|
||
آن را فردا ردیف کنید.
|
||
قبل از دادن یکبار فکر کن، قبل از گرفتن دوبار فکر کن، قبل از درخواست کردن هزار بار فکر کن.
|
||
من به او گفته بودم بهتر بود اگر تنها می رفت.
|
||
می توان به این سؤال از زوایای مختلفی پاسخ داد.
|
||
نگذار این فرصت از دست برود.
|
||
یک اتحاد ضعیفان را قوی می کند.
|
||
اصطلاح "سیاستمدار صادق" یک تناقض در خود دارد.
|
||
ریاضیات محض امروز، ریاضیات کاربردی فردا است.
|
||
او به همه مهربان است.
|
||
ما یک میراث تاریخی غنی داریم.
|
||
آسمان و زمین قول می دهند.
|
||
گربه ها آب ترس هستند.
|
||
آیا می توانی مدرکی برای اظهاراتت به من نشان دهی؟
|
||
این حروف کوچک را فقط می توان زیر ذره بین خواند.
|
||
اینکه آدم زندگی می کند تصادفی است؛ اینکه آدم می میرد قطعی است.
|
||
بدن سریع با تغییر دما تطبیق پیدا کرد.
|
||
پیشنهادم رد شد.
|
||
نام کامل تو چیست؟
|
||
آیا این یک تله است؟
|
||
چیزهای زیبا در میان خارها رشد می کنند.
|
||
کارنامهٔ اقتصادی ما ویرانگر است.
|
||
این یک سوال جالب است
|
||
الآن یک لحظه نفس نکشید.
|
||
ما نه از جواب به جواب، بلکه از سوال به سوال رشد می کنیم.
|
||
آب برای زندگی حیاتی است.
|